معنی پیک نیک

لغت نامه دهخدا

پیک نیک

پیک نیک. (فرانسوی، اِ) رفتن جمعی به سفر یا گردش بطور دانگی که هر یک سهم هزینه ٔ خویش بدهد. سور دانگی در بیرون شهر. گردش دسته جمعی دانگی.


پیک پیک

پیک پیک. (اِ صوت) حکایت صوت عطسه های پیاپی مزکوم. آواز عطسه ٔ پیاپی زکام زده. صوت عطسه های خرد آواز پی در پی.پیک پیک عطسه کردن، عطسه های پیاپی خرد آواز کردن.


پیک

پیک. (فرانسوی، اِ) ورق قمار که برآن صورتی چون سرنیزه است و بهمان مناسبت این نام دارد؛ تک خال پیک، دولوی پیک، بی بی پیک، ده لوی پیک...

پیک. (اِ صوت) اسم صوت عطسه.


پیک و پیک

پیک و پیک. [ک ُ] (اِ صوت مرکب) آواز عطسه های پیاپی کسی که تازه سرما خورده باشد. پیک پیک.

فارسی به انگلیسی

پیک‌ نیک‌

Clambake, Picnic

فرهنگ معین

پیک نیک

[انگ.] (اِ.) گردش و تفریح دسته - جمعی در بیرون شهر.

فارسی به عربی

فرهنگ فارسی هوشیار

پیک نیک

گردش دسته جمعی که هر کس سهم خود را از هزینه خود بدهد انگلیسی دانگی دانگانه توژی توشی (اسم) غذا خوردن و گردش دسته جمعی که هر فرد سهم خود را می پردازد دانگی.


پیک پیک

آواز عطسه پیاپی زکام زده، پیک پیک عطسه کردن (اسم) حکایت صوت عطسه های پیاپی زکام زده پیک و پیک. یا پیک پیک عطسه کردن. عطسه های پیاپی خرد آواز کردن.


پیک

نامه بر، قاصد فرانسوی نیزه، خجک پرش (خالدار) (اسم) کسی که مامور رساندن بارها و نامه های پستی از جایی بجای دیگر است قاصد برید چارپار پیام گزار خبربر: ای پیک رسان خ خبر یار ما بگوخ احوال گل به بلبل دستانسرا بگو. (حافظ) دو مرد پیک راست کردند با جامه نیکان که از بغداد آمده اند، قمرتابع سیاره کوکب سیار ثانی که بر گرد سیار اصلی گردد. یا پیک آسمانی. فرشته: هر دمش صد نام صد پیک از خدا یاربی زد شصت لبیک از خدا. (مثنوی) یا پیک الهی. جبرئیل. یا پیک چرخ. ماه قمر. یا پیک درگاه. جبرئیل: در گوشش گفته پیک درگاه کای عامر کعبه عمرک ا. . . . (تحفه العراقین. 197) یا پیک رایگانی. ‎ ماه قمر: هر ماه به پیک رایگانی خلعت بدهی و داستانی. (تحفه العراقین 16)، سوداگر، راهگذار، باد صبا. یا پیک رب. عزرائیل: کان مسلمان را بخشم از چه سبب بنگریدی باز گو ای پیک رب خ (مثنوی) یا پیک سپید و سیاه. شب و روز: اگرنامه ای رفتنم را نوید دهند این دو پیک سیاه و سپید. . . (گرشا. لغ. ) یا پیک فلک. ماه قمر یا. یا پیک مرتب. پیک یا راتیه دایم نه موقت برید مرتب: ورم ضعیفی و بی بدیم نبودی و آنک نبود از امیر مشرق فرمان. خود بدویدی بسان پیک مرتب خدمت او را گرفته چامه بدندان. (رودکی) یا پیک هوایی. ابر سحاب. (اسم) ورق قمار که بر آن صورتی چو سر نیزه است و بهمان مناسبت آنرا بدین نام خوانند سیاه خال خال سیاه بدین نام خوانند سیاه خال ده لوی پیک.

واژه پیشنهادی

پیک نیک

دانگی

تفریح دسته جمعی

فرهنگ عمید

پیک نیک

گردش دسته‌جمعی در خارج از شهر،


پیک

در ورق‌بازی، نقشی که خال‌های آن به شکل سر پهن نیزه یا گلابی است: تک‌خال پیک، بی‌بی پیک،

حل جدول

پیک نیک

گل گشت

معادل ابجد

پیک نیک

112

عبارت های مشابه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری